آب همیشه از س گریزونه. تا راه فراری پیدا می کنه، سریع شروع به حرکت می کنه. اگر هم مدت زیادی ساکن بمونه، فاسد و کثیف میشه. به نظرم روح ما هم مثل آب می مونه. همیشه تمایل داره که حرکت کنه و فعالیت داشته باشه. اگه تحرک و پویایی نداشته باشه، فاسد میشه. حال خوبشو از دست میده. پژمرده و افسرده میشه. به نظرم نباید خیلی ساکن بمونیم اگه میخوایم حالمون خوب بمونه.


منِ درون گرا،وقتی زیاد تنها میمونم، ناامیدی و حس بد وجودمو فرا میگیره. باید برم سراغ کارام یا با دوستام یه مدتی رو بگذرونم تا دوباره حالم خوب بشه. یعنی بیکاری و بی هدفی، کلا منو ناامید می کنه. ولی صحبت با دوستان و کاری رو دنبال کردن، دوباره انگیزه رو به وجودم تزریق می کنه. البته همه مثل هم نیستند. شاید چیزی که حال منو بد میکنه حال یکی دیگه رو خوب کنه. ولی شروع یه کار و فعالیت میتونه دوباره انرژی رو به آدم برمی گردونه. 
به افسردگی هم میتونیم همین جوری نگاه کنیم. کسی که افسرده هست، هر چی بیشتر تو حال خودش فرو میره، افسرده تر میشه. یه جایی باید این زنجیره معیوب پاره بشه تا حال خوب آدم برگرده. نکته شاید ترسناک اینه که هر چقدر انرژی کمتر بشه، به انرژی و تکانه بیشتری برای حرکت دوباره نیازه. به خاطر همین، هر چه زودتر شروع کنیم، کارمون برا حرکت راحت تره.

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها